دو تا اولین
دخترم می خواهم برایت از دو اولین زندگیت بگویم : چهارشنبه قبل ٢٣اذر٩٠روزی که کلاس قران داشتی خانم احمدی امد وبه من گفت فاطمه بعداززنگ تفریح باید موضوع ایه را با یک داستان برای بچه ها تعریف کنه چون می خواستم با امادگی بیشتری این کا را انجام دهی گفتم دفعه بعد این کار را انجام دهی اما خانم احمدی قبول نکرد کفت الان بهتره اخه مدتی قرارشده هردفعه یکی از بچه ها ترجیحااونهاییکه تو کلاس ساکت ترندبرای شراکت دراین فعالیتها این کارراانجام دهندموضوع ایه مشورت کردن بود دراون فاصله که کلاس بودی از روی شکل مربوط به ایه یک داستان ساختم واونو بالای صفحه نوشتم تاباهم کارکنیم زنگ تفریح موضوع رابهت گفتم وسریع قبول کردی وبا هم رفتیم یک گوشه ای ومن م...
نویسنده :
ماناز
13:29